حکایتهای زندگی (6)

ساخت وبلاگ

... حکایتهای زندگی

 

شما را چگونه می شناسند؟

آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! زمانی که برادرش لودویگ فوت شد، روزنامه‌ها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترع دینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را می‌خواند با دیدن تیتر صفحه اول، میخکوب شد: «آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مر‌گ آورترین سلاح بشری مرد!» آلفرد، خیلی ناراحت شد. با خود فکر کرد: «آیا خوب است که من را پس از مرگ این گونه بشناسند؟»

سریع وصیت نامه‌اش را آورد. جمله‌های بسیاری را خط زد و اصلاح کرد. پیشنهاد کرد ثروتش صرف جایزه‌ای برای صلح و پیشرفت‌های صلح آمیز شود. امروزه نوبل را نه به نام دینامیت، بلکه به نام مبدع جایزه صلح نوبل، جایزه‌های فیزیک و شیمی نوبل و ... می‌شناسیم. او امروز، هویت دیگری دارد.

یک تصمیم، برای تغییر یک سرنوشت کافی است!

پیروزی

دوست دیرینه‌اش در وسط میدان جنگ افتاده، می‌توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته بود، حس کند. سنگر آنها توسط نیروهای بی‌وقفه دشمن محاصره شده بود.

سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود، بیاورد؟ ستوان جواب داد: می‌توانی بروی، اما من فکر نمی‌کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده است و تو فقط زندگی خودت را به خطر می‌اندازی.

حرف‌های ستوان را شنید، اما سرباز تصمیم گرفت برود. به طرز معجزه‌آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه‌های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند. ترکش‌هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد.

وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.

سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت، ستوان پرسید: منظورت چیست؟ او که مرده...

سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت؛ زیرا وقتی من به او رسیدم، او هنوز زنده بود و به من گفت: می‌دانستم که می‌آیی....

می‌دانی؟! همیشه نتیجه مهم نیست. کاری که تو از سر عشق و وظیفه انجام می‌دهی، مهم است. مهم آن کس یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.

 


برچسب‌ها: حکایت های زندگی

ارسال در تاريخ سه شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۵ توسط ح. رضازاده

وبلاگ شخصي حسين رضازاده...
ما را در سایت وبلاگ شخصي حسين رضازاده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezazadeh-ha بازدید : 206 تاريخ : شنبه 14 مرداد 1396 ساعت: 17:37